برف سپید ...
زمستونی که خیلی بهش حس خوبی دارم...
سفری که دور از انتظارم بود و داره جور میشه...
دیداری که آرزوم بود با خواهر عزیزم که اون دور دوراس و به لطف خدا مهیا میشه...
دختری نازی که کمتر از ۱ ماه دیگه ۵ ساله میشه و من اصلا باورم نمیشه این همون فسقلی توی بغل سالهای قبل یود...
و یه پیشنهاد سفر خارجی دیگه از همسر توی همین هفته بهمراه برادر عزیزم (البته این یکی خیلی نزدیکه...)چشم نخوره ایشالله...
یه آپارتمان نوساز شخصی به لطف خدا که میشه روش حساب کرد برای تصمیمهای دیگه زندگیمون ثمره سالها کار و تلاش...
و از همه مهمتر سلامت جسم و روح خودمون و عزیزانمان و مخصوصا تثبیت وزنم در حالی که پارسال همین موقعها تازه رژیم رو شروع کرده بودم
همه و همه یه حس عالی بهم میده که فقط میتونم بگم خدایا شکرت...شکرت....شکر...
خدا رو شکر که اوضاع خوبه. همیشه شاد باشی.
کجایی چرا نمی نویسی