ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

-       -   بسلامتی و مبارکی و میمنت و کلی از این چیزا..... بیشتر کارها انجام شد.میل پرده ها رو زدیم.دو تا پرده آویزون کردیم.تابلوها رو کوبوندیم (اصطلاح رو دارین؟!)کتابخونه رو بردیم جای دلخواه گذاشتیم.امروز به احتمال زیاد بقیه پرده ها ی اتو شده رو که آوردن نصب خواهیم کرد و این پروژه طاقت فرسای ما هم تموم خواهد شد.هرکاری بکنم من از هرگونه عملیات درآوردن و شستشو و اتو و آویزون کردن پرده بیزارم و بهیچ وجه این کار رو براحتی و با لذت انجام نمیدم.دیگه مطمئنم بابا...

البته فکر نکنین کتابخونه رو چیدیم و کارتن باز نشده نداریم که اشتباه میکنین.ما هنوز 10-12 تا کارتن جلوی در ورودی توی حیاطمون داریم که هی یادمون میندازن این دو ماه اخیر اینجا چه خبر بوده ....

-        -  گردوهای درختمون هم دیگه رسیدن.راستش دلم نمیومد تا نوبرن بچینیم و گذاشتیم حسابی درشت و پرمغز بشن(حالا انگار چقدرن؟!)

-     -     دارم یه فکرایی میکنم برای یه تغییرات اساسی.فقط باید تصمیم درست بگیرم و بتونم تمام عواقبش رو بپذیرم و راضی باشم.

-      -    آب و هوا خوبه .راضیم. الهی شکر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد