اومد
زیبا ...باشکوه...مهربون...آروم ... مثل همیشه
کلی لحظه شماری کردم از اون پله ها که پایین میاد پلک نزنم که حتی ثانیه ای دیدنش رو از دست بدم
اما وقتی دیدمش اونقدر زود اشک مهمون چشمام شد و به هق هق افتادم که نمیذاشت نگاش کنم
خداروشکر
خدایا ازت ممنونم
بیشترین نیازی که این روزها با این روحیه درب و داغون و خوابای پریشون دارم همین بود که بهم بخشیدی
شکرت
ناهار دیروز با حضور خواهرک سر سفره مامان عجیب مزه داد بهمون
الهییییی چشمت روشن
چشمت روشن آرامیس جان الهی که مادر همیشه زنده و سالم باشه و خواهرا دور سفره اش جمع بشن
مرسی قربونت برم