البته که مهمه برام اینجا داره خاک میخوره...ولی حس نوشتن از موضوعاتی که این روزها سخت منو بخود مشغول کرده و همش بهشون فکر میکنم رو ندارم.
دیگه کار بجایی رسیده که پشت شونه هام از خستگی داره میسوزه
بسیار هوای جزیره رو کردم.
نمیومدم بنویسم سنگین تر بودم
خیر باشه آرامیس جان نبینم خسته باشی عزیزم. البته با فشارهایی که این روزها روی دوش همه هست خستگی یه چیز طبیعی هست نیاز به یکم استراحت داری
ممنونم عزیزم.آره...دارم به یه سفر فکر میکنم
گاهی پیش میاد آدم حوصله نوشتن نداشته باشه! انشاالله خیر باشه.
همیشه خیر همراهت باشه عزیزم.تردید چیز بدیه و وقتی فکرت بیشتر از اونچه باید کار کنه و حساب خیلی چیزا رو بکنی تصمیم بزرگت سخت تر خواهد شد
راستش چی بگم از اول هم همین بود البته نه تا این حد .میدونی بعضی ادمها طوری بزرگ شدن که فقط خودشون رو ببینن بدبختانه قانون و عرف و فرهنگ ما هم کمکشون میکنههمسر منم یکی از همونها وقتی هم پای بچه درمیونه خیلی نمیشه کاری کرد
بیا بنویس خانمی هرچند کوتاه و مختصر
سعی میکنم
اون نقاشی کنار صفحه عکس خودت هست؟
نه عزیزم.من به اون خوشگلی نیستم
.البته خواهرکم منو هم کشیده ولی نهایی شده شو برام نفرستاده تا روزهای آینده که میاد.یه کار تخیلیه اولین کارش بدون کلاس و استاد.
امیدوارم چیزایی که فکرتو مشغول کرده خیر باشه و به خوبی طی شه
مرسی عزیزم.خیرن خداروشکر