دیروز یه نذری کوچولو پختیم به درخواست دخترک
شله زرد
درخواست بعدی ایشون حلواس برای پخش کردن و بردن به در خونه های مردم(بنا به جمله خودش)
راستش تا بحال حلوا درست نکردم و معتقدم بسیار تخصصیه.مامانم حلواهای اصیل و خوشمزه ای میپزه که دیدمش خیلی وقت و حوصله و دقت میذاره تا دلخواش دربیاد
مثل اینکه ماهم باید آستینا رو بالا بزنیم
بارون ...بارون عزیز...بارون مهربون....بارون بخشنده....بارونی که همه رو بدون اینکه فرق بذاره یکسان سیراب و تمیز میکنه
بارون خیلی دوستت دارم
خدایا شکرت بابت این همه زیبایی
وقتی بهش گفتم برنامه ای برای دکترا داری یا نه؟ با یه حرص عجیب گفت :نه
پرسیدم چرا؟فکر میکردم چون تازگیها همسرش مخالف برنامه های کاریش شده و تدریس رو کنار گذاشته و خونه نشینی اختیار کرده از دستش عصبانیه...
شب بعد از شام وقتی اتفاقا همسرم همین سوالو ازش پرسید شروع کرد به درد دل که شما مثل برادرم هستین ولی تمام مقاطع تحصیلی من بعد از ازدواج زودهنگامم از دیپلم و پیش دانشگاهی و کارشناسی و ارشد و تدریس همه و همه به خواسته شوهرم بوده و چون خودش میخواسته به بهترین حالت منو ساپورت کرده و با وجود مشکلات و محدودیتهای زیاد و انتقال به شهر دیگه و مسائل مادی و بچه داری و ... بهترین مشوق من بوده و منم تمام تلاشم رو کردم...
و من میدونم الانم اون بهش اجازه فعالیت اجتماعی نمیده
نمیدونم اسم این عمل چی هست و چرا یک مرد امروزی به خودش اجازه میده تمام روح و روان و فکر و ذهن همنوع خودش رو دراختیار بگیره...من و همسرم حق رو به این زن دادیم که تا چندوقت پیش قصد جدایی داشت!