ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

کوزتینگ دوباره

چند روزیه حسابی وقتم با عملیات کوزتینگ میگذره.جابجایی زمستونی با تابستونی هم هنوز کامل نشده.نمیدونم اشکال از منه که حسابی و ریشه ای چنین کارایی میکنم نه سر هم بندی ؟یا خونه خیلی بزرگه و وقت زیاد میخواد!!!!(حدود ۱۳۰ متر)یا بقیه افراد خوانواده دست به سفید و سیاه نمیزنن و فقط ریخت و پاش دارن(این که حتما جزوشه!)یا...لباس خیلی میخریم و شلوغ میکنیم کمدها و خونه و بقچه بندیلمونو....بهرحال من که متنفرم از این پروژه...

سفر استا.نبول.

توی هفته گذشته رفتم سفر و برگشتم.جای شما خالی ...خوش گذشت بسیار.هرچند سفر خستگیهای خودش رو داره ولی باارزشه 

قشنگترین بخش سفرمون هم رفتن به جزیره زیبای بی.وک آدا بود که با کشتی تفریحی رفتیم.آرامش و سرسبزی اونجا و خونه های قشنگش خیلی برام لذتبخش بود. 

استانب.ول آسیایی هم زیبایی و نظم خاص خودش رو داشت و من از اون بخش هم تونستم خریدهایی داشته باشم. 

خلاصه که شهر بسیار شاد با آدمهای مختلف و فرهنگهای متنوعیه. 

راستش یه کمی خودم رو سرزنش کردم که چرا با قطعیت تا حالا درمورد رفتن به استان.بول فکر نکرده بودم و هربار بخاطر جور نشدن برنامه رو کنسل کرده بودیم.اما خودمو قانع کردم که هیچوقت دیر نیست و ایشالله باز هم به این شهر زیبا و شاد خواهم رفت

مهمونی...

طی یک اقدام ضربتی و بدلیل پشت سر هم شدن تاریخ مهمونیم و سفرمون و یکسری دلایل شخصی(!)... تصمیم گرفتم خودکشی نکنم و برای شام مهمونی با اون تعداد از خدمات تالارهای شهر استفاده کنم.ممنونم از تمام دوستایی که نظر دادن و چیزایی هم ازشون یاد گرفتم که برای مهمونیای بعدی ایده های خوبی هستن.خلاصه که با پلو جوجه و کباب کوبیده و ماست و سالاد و ژله در تالار و ادامه پذیرایی در منزل و البته آشپزی خونگی برای مادر و برادرشوهر گرام که غذای بیرون رو نمیخورن و باید براشون آماده کنم و همراه ببرم در خدمت مهمونا هستیم.