ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

شب یلدا

بلندترین شب سال هم خورشید را ملاقات خواهد کرد واین یعنی بوسه گرم خداوند بر صورت زندگی وقتی همه چیز یخ میزند. 

یلدای ۱۳۸۹ مبارک

دیدار دلنشین

در ساعتهای انتهایی روز عاشورا موفق به دیدن یه دوست شدم که مدتها بود دلم میخواست ولی جور نمیشد و این بار بالاخره خدا خواست و همدیگر رو دیدیم و من این دیدار دلنشین رو مدیون اینترنت هستم. 

جالبی قضیه اینجاست که دیدار دوبدو و نهایتا همراه با دخترکهامون تبدیل به آشنایی خانوادگی توی شهر آباء و اجدادی من شد که توی شهر محل زندگی من بندرت چنین شرایطی اتفاق می افته که همسری با من همراهی کنه بدلیل مشغله های خاص خودش ولی لطف زیبایی داشت دیدن خانم سین بانوی عزیز و اون نوگل نازش که البته توی اون چند دقیقه خواب تشریف داشت و چشماشو باز نکرد ببینیم مامانی شده بیشتر یا بابایی؟!؟ 

سین عزیز خداروشکر میکنم که دیدیمت .کاش بیشتر میشد همدیگر رو ببینیم  بخاطر متانت و یه چیز مبهم در نگاهت که منو سخت مشغول خودش کرده.مثلث خوشبخت باشین هر سه با هم!

یادآوری

چند شب پیش وقتی هرکسی قصد داشت یه ترانه قدیمی و خاطره انگیز خودشو بخونه وقتی دیدم از اون همه ترانه ای که همیشه زمزمه کردم و باهاشون زندگی کردم چیز زیادی یادم نیست و توی شعرهاشون میموندم واسه خودم خیلی دپرس شدم و جا خوردم.حالا باید تمام اونها رو برای خودم یادآوری کنم