ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

انتخاب مهد کودک

پروژه انتخاب مهد کودک مهمترین اتفاق اخیر درباره دخترک ماست.هر چند مادرجون عزیز بهترین مصاحب و همراه او در ساعات غیبت منه ولی فداکاری هم اندازه داره.اونم باید به زندگی خودش و بقیه رسیدگی بکنه.دخترک هم دیگه بزرگ شده.خدایا ازت میخوام سلامت باشه و دوراز هر خطر و با محیط جدید سریع اخت بشه و مشتاق اون باشه و بمونه.به خودت میسپارمش...

دخترک دوسال و نه ماهه من دوستت دارم

شکر خدا همه چی خوبه.همه چی آرومه...

منو ببخش دیروز کلی بیحوصلگی کردم و سرت جیغ زدم.میدونی که دلم از جای دیگه پر بود وگرنه همیشه سعی میکنم بهترین سهم حوصله و انرژی و وقت و رسیدگیم مال تو باشه.خودت میدونی چقدر برام عزیزی!

این روزا وقتی کارم داری و من مشغول کارای خونه هستم میای دستمو میگیری و میگی :بیا یه کار مهمی باهات دارم و من همراهت میشم تا احتمالا چیزیو که میخوای و دستت بهش نمیرسه دراختیارت بذارم!

این روزا 2-3 باری پیش اومده  وقتی دارم توضیح میدم درباره  بایدها و نبایدها و تاکید میکنم سر موردی که دوست دارم رعایتش کنی خودتو لوس میکنی و چشمای نازتو جمع میکنی و میگی :مامان چقدر داری غر میزنی! 

خلاصه اینکه دختر 2 سال و 9 ماهه من حسابی دوستت دارم!

شما یادتون نمیاد؟!

 این متن با ایمیل بدستم رسیده.شمام بخونین!

شما یادتون نمیاد، کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد.

شما یادتون نمیاد، آخر همه فیلم ویدئو‌ها شو ضبط میکردن.

شما یادتون نمی یاد، بچه که بودیم می خواستیم بریم حموم باید 1 ساعت قبل بخاری تو حموم روشن میکردیم. 

ادامه مطلب ...