ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

بخش شیرین سفر: خریدددد

گفتیم بگیم لال از دنیا نریم که ما هم بالاخره بعد مدتی قدری خرید لباس کردیم و بخودمون تنوع بخشیدیم.البته چندین تاش مربوط به زمستونه که ایشالله به یمن این خریدها بشه زمستونی حسابی تجربه کنیم وگرنه این پالتوها و اورکتها بلا استفاده می مونه و عقده ای میشیم و مجبوریم مثلا در طول روزای سرد هی فرت وفرت اور و پالتو عوض کنیم.گرفتین دیگه چندتا خریدم نه؟!

خریدها از اینجاها بود:رشت-آستارا-رامسر و البته برای دخترک از ال سی وای کی کی لاله پارک تبریز هم یه پیرهن تورقرمز ناز گرفتم براش.

خوب خوب....برین کنار لطفا....بوق ...بوق.... 

من اومدم  

دو هفته پیش دعوت شدیم سمینار اموزشی در تبریز و هفت بعدش هم سر در اوردیم از گیلان سرسبز ...تا آستارا و اردبیل رو رفتیم و هفت هشت روزی از دپرسی و روزمرگی نجات پیدا کردیم. 

جاتون خالی خوش گذشت. 

البته توی رامسر یه زوج فامیل به ما ملحق شدن که خداخدا میکردم مناسب هم باشیم برای همسفر بودن که ....شکر خدا ....همه چی خوب بود.ایشالله مقدمه سفرهای بعدی باشه

دیروز یهویی به کله ام زد که از روزها و شبهای باقیمونده تابستون نهایت استفاده رو ببریم و این بچه طفلکم رو حسابی بگردونم.حالا هرجور که باشه...پارک...گردش ...بستنی خوردن بیرون خونه...دوچرخه سواری...خرید و خیابون ...بهرحال توی خونه نمونه اصلا 

یهو احساسات و افکار مادرانه جلوم قد علم کردن و کلی دعوام کردن که این طفلی چه گناهی داره اینقدر امسال قربانی روزه گرفتن من و کارهای تعمیرات و اسباب کشی و چیدن وسایل شده.حتما حتما از خستگی بیحوصله شده ام و بارها سپردمش با وسایل مختلف و شلوغی اتاقش بازی کنه که اتفاقا از این قضیه  چون براش تازگی  داشته خوشش هم میاومد ومشغول میشد و توی این مدت کلی با ابزار واقعی بازی کرده با میخ و چوب و چکش و دریل تمرین کرده ولی اونجوری که زمانمون مثل همیشه با هم سپری بشه کمتر پیش اومده... 

بهرحال دیشب بردیمش پارک و بنا به سفارش خودش شام پلو و جوجه کباب درست کردم و بردیم و اتفاقا مهمون مسافر هم برامون رسید توی همون پارک و خوب بود 

این برنامه ها روادامه خواهیم داد...