ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

کاشان

دیروز راهی کاشان شدیم.یکی دوتا خونه قدیمی رو دیدیم که تفاوت سبک معماری 100 سال پیش با الان از زمینه تا آسمون. خیلی جالبه که در مساحت مثلا 3500 مترمربع چه عمارتهایی ساخته شده و حالا مردم هر خانواده جدا از هم دارن توی آپارتمانهای 50 مترمربع هم زندگی میکنن!

همین دیدن تفاوتهای نسلهای قدیم و جدید برای من خیلی جالبه!

البته به ما گفتن که هنوز غنچه های گل باز نشدن و قمصر رفتن فایده نداره و ما هم چون دیرمون میشد به دیدم باغ فین قناعت کردیم و برگشتیم.فکر کن بری کاشان و گلاب تازه نخریده برگردی!چه شود؟

امسال دوست دارم نهایت استفاده رو از بهار کشورمون ببرم.چه با همسر و چه بی همسر و هیچ دلیل و بهانه ای هم پذیرفته نمیشود که این کار رو نکنم

یکی جشنواره گلابگیری و یکی هم نمایشگاه گل محلات از جمله واجباته!

پ.ن: ناهار رو توی مجتمع پاسارگاد نیم ور خوردیم.جوجه و کباب لقمه.تعریفی نبود.

دیدن چمنهای یکدست سبز خوشرنگ و گلهای بنفشه رنگارنگ لبه باغچه 

و باغبونی که داره آب زلال رو به کام این سبزه ها و گلهای زیبا میریزه واقعا دیدن داره 

آدم یادش میره چقدر خودشو گرفتار کرده و چه مسئولیتهایی داره 

خدایا تو چقدر زیبایی! 

رژیم نوشت: 

عجب حالی میده وقتی چند روزه از این عدد ۷ سمت چپ روی صفحه ترازو دیگه خبری نیست!

بابت اتفاقات جدید دور و برم و خستگی شدیدا هوس سفر بسرم زده.دوست داشتم یه کوچولو بریم کاشان بخاطر گلابگیری و زیبایی خاص این روزهاش.همسری حسشو نداره ولی شمال رو پیشنهاد داده تا چه پیش آید... 

نامزد خواهری امروز ۵ صبح پرید.راه زیادی در پیش داره تا به کشور محل زندگیش برسه.دلم برای هر دوشون میسوزه.بعد از ۱ ماه تنها شدن  

سفر بعدی دوماد خان برای انجام امورات عقد و برگزاری جشنه که به یاری خدا در تابستون خواهد بود. 

یه جورایی احساس مسئولیت بیشتری نسبه به خواهرم در خودم حس میکنم.این بار علاوه برگذشته باید امانتدار خوبی هم باشم.خدا کنه...