ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

شرح حال

با این برنامه دخترک که عصرها یک روز درمیون کلاس میره وقت منم از دست میره 

امسال از بهار روی کلاس زیان خودم حساب کرده بودم که یهو دیدیم سر خوردیم توی تیرماه و بعد هم که در حال بسته بندی و جمع و جور کردن و تخلیه خونه ایم و تغییرات رو شروع کردیم. 

خلاصه که عین آدمهای ج.ن.گ زده داریم زندگی میکنیم.از یه اتاق به یه اتاق دیگه دمپایی میپوشیم.روی سطوح خونه و در و دیوار یه لایه پودر گچ نشسته.شبها هم هی بسته های آماده شده رو میبریم بیرون.بوی رنگ دیگه داره اذیت میکنه.فعلا که سه نفری توی اتاق دخترکمون میخوابیم و همونجا هم شام میخوریم.راستی باید ببینین چی میپزیم ما... 

دیشب که پلو و ماهی شکم پر توی تابه رژیمی خوردیم(خدا رحم کرده آشپزخونه کن فیکونه!)شب قبلش خوراک مرغ و سبزیجات. 

روزگار میگذره.راستش بد هم نیست.یک جور تنوعه انگار

تغییرات خونه

خونه زندگیمون بسیار تماشایی شده بخاطر  یه مقدار بنایی و نقاشی که داریم انجام میدیم . 

البته هنوز کامل خونه رو تخلیه نکردیم و قراره دو سه روز هم مهمون دخترکمون بشیم و توی اتاق اون باشیم. 

شاید پوستم کلفت شده که دیگه سخت گیری نکنم و حرص نخورم، شایدم دیگه زیادی بزرگ شدم و عیبه که بنالم از آواره شدن و بسته بندی وسایل و فرستادنشون به یه جای دیگه بعد هم چیدن دوباره و اعمال تغیییرات خونه ،احتمالا اون عشق به تنوع و لزوم تغییرات توی محیط زندگیم هنوز هم به قوت و قدرت خودش باقیه که خیلی سختم نیست و آماده زمین زدن این غول گنده و قورت دادن قورباغه چاق و چله اونم. 

بهرحال ما باید هزینه این تنوع طلبیمونو بدیم دیگه... 

فقط خدا کنه با این بنا و نقاشا که ما داریم پروژه زودتر به انتهاش برسه 

انرژی مثبت پلیز هر چه در توان دارین

مهمونی اجباری

اصلا حوصله مهمونی امشب در من نیست.از این مهمونیای اجباری دوره ای به مناسبت عیده که طرف الان تونسته برگزار کنه و فقط و فقط به مناسبت خوردن  و پس دادن مهمونیه  

البته اینو توی مهمونی پارسال برادر همسرم فهمیدم که سبک و نو ع مهمونی با توجه به زیاد شدن خونواده ها (بخاطر ازدواجهای اخیر )به چالش کشیده شد و دیدم واقعا تنها هدفی که دنبال نمیکنه دید و بازدید و تفریحه 

حیف وقت نیست که براش صرف بشه؟!از حالا حال بدی دارم ولی اجباریه دیگه بخاطر تبعات بعدیش مجبورم شرکت کنم