ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

شروع دوره مهد

از دیروز دخترک مستقل و البته کم و بیش خودرای ما راهی مهد کودک شد.وقت ورود سلام کرد و به خانم مدیر گفت:دوستون دارم و بعد از مکث کوتاهی هم اعلام کرد:اجازه میدین اتاقاتونو ببینم و البته که بهش اجازه دادن و بلافاصله مربیش اومد و تحویلش گرفت و بردش و منم برگشتم سر کارم.۳ ساعتی اونجا بود و بیقراری و خواستن مامان درکار نبود.وقتی رفتم ساعت ۱:۳۰ تحویلش بگیرم که قرار بود فقط ۲ ساعت روز اول بمونه مربیش گفت عجب بچه کنجکاویه.دوست داره از همه چیز سر در بیاره و همه جا رفته و سرکشی کرده.یک لحظه نمیشه ازش غافل شد.خلاصه دخترک کم نیاورده بود و بهش بد نگذشته بود.منم کلی نذر کردم که خانم محیط جدید رو بپذیره و شاگرد خوبی باشه برای مهد و البته موندگار.تا خدا چی بخواد!

نظرات 1 + ارسال نظر
پوپک سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:37 ق.ظ http://poopaksahra.blogfa.com

خدا رو شکر که زود کنار اومد با مهد

مرسی.آره تا الان ۳ روز رو پشت سر گذاشتیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد