ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

سفر نمیریم

حوصله سفر نداشتیم و همسری هم درگیر کاره.حتی روزهای تعطیل.لذا در منزل میمانیم.دو تامهمونی باید بدم که احتمالا از همین دوروز تعطیل این هفته استفاده کنم و از زیر بارش خلاص شم.حالا هی فکر کنین چقدر تنبلم من.نه والله یکیش که خیلی عقب افتاده و همش بهش فکر میکنم مربوط به یه خونواده عذرداره که سال طرف هم گذشته!!!! 

دومی هم از سری مهمونیهای کاری همسریه یعنی که همکاراش با خانواده هاشون که اونم لازم الاجراست.البته همسری اوایل نظرش روی رستوران بود من گفتم وا...... مگه خودمون خونه زندگی نداریم!!!! و بدینسان خودمو متعهد کردم دیگه... 

 و اما... 

رژیم ادامه دارد و درطول ۵ هفته و اندی ۵ کیلو کم شده از ما....نمیدونین چقدر احساس سبکی میکنم من(انگار قبلا هرکول بودم ها!) 

خبر بعد هم فردا تولد ۴ سالگی دخترکمه.خدا میدونه توی این مدت چقدر تغییرات در رفتار و حرفاش اتفاق افتاده.خدایا شکرت به گرمی و ذلخوشی زیبای زندگیم هرچند وقتایی دلم برای تنها بودنم شدیدا تنگ میشه!

نظرات 4 + ارسال نظر
سیندخت شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:38 ق.ظ

همین که بتونی از فکر مهمونی هایی که باید برگزار کنی خلاص بشی خودش ارزشمنده...
پیشاپیش خسته نباشی عزیزم

سیندخت شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:39 ق.ظ

تولد دختر گلت هم مبارک... ایشالا همیشه زیر سایه شما و پدرش باشه و خوشبخت و سلامت

شیلا مامان رومینا شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:44 ب.ظ http://godscourtyard.blogfa.com

تولد خوشگل خانم مبارک چقدر زود شد 4 سال . الهی که زنده و سالم زیر سایه خدا و پدر و مادرش رشد کنه و خوشبخت بشه
راستی این رژیم چطوری هست که اینقدر اثرش سریعه ؟

بانو شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:02 ب.ظ http://heartplays.persianblog.ir/

تولد دختر گلت مبارک... ایشالله همیشه لباش خندون و سلامت باشه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد