خوب ... ما رفتیم و برگشتیم.بهمین سادگی....بهمین خوشمزگی....انگار میخوام ماکارونی بپزم
البته بهمین راحتی و خوشمزگی نبود که ...
بالاخره سفر زحمت داره ...خستگی داره ...گرمای در حد پختن داره...مهمتر از همه خرج داره این هوا... برای اولین بار بود که سه نفره برای بلیت دوسره کیش بالای هشتصد پیاده شدیم
یکی از قسمتهای جذاب سفر خریده...این دیگه عادت طبیعی هر مسافرته ...اونم جایی که پر از مراکز خرید و فروشگاههای سرد و مطبوعه توی هوای سوزان اونجا...
البته جونم براتون بگه که من زیاد قصد خرید نداشتم ولی خوب دیگه پیش اومد...
موجودی کارت بنده کلهم به فنا رفت و همسری به دادمون رسید و ماشین رو که از پارکینگ درآوردیم و بارها رو جادادیم دیدیم خودمون بیرون ماشین می مونیم باستثنای راننده که هیچ دیدی از پشت سرش و شیشه عقب نداشت کلاٌ.
بله یگه ...من پشت دستمو داغ میکنم که دیگه خرید نکنم.باور کنین به جون...
به به
خدا رو شکر که خوش گذشته
مبارکه خریداااااااااا
خانومها و توبه از خرید؟! حاشا و کلا؛ ینی عمرا.