دیروز توی باشگاه ورزشی از کنار دوتاخانم رد شدم که از توی ساکم چیزی بردارم و این مکالمه رو شنیدم که یکیشون از درد درون پاش مینالید(این خانم سنگین وزنه نسبتا) و میگفت انگار داخل پاهام وزنه به چه سنگینی بستن و ....
خانم دومی که از مشکلش خبر داشت بهش میگفت بخاطر همون فقر آهنته که این حس رو داری.اشتباه کردی اون داروهاتو قطع کردی
داروی این خانم آمپولهایی بود که از طریق سرم تزریق میکرد و گوبا مدتی اونها رو کنار گذاشته بود و البته که برنامه غذایی مرتبط با این کمبودی که توی بدنش بود کاره ای نبود و فایده چندانی نداشت.
راه که افتادم تا از باشگاه بیرون برم باز مکالمه دوتایی اونها رو شاهد بودم
همون موقع اونقدر از خدای خوبم تشکر کردم که چنین دردها و مشکلاتی در وجود ماها نیست که حد نداره.حتی تمام دیروز توی این فکر بودم که اگه گاهی بدنم بابت کارها و امور خونه و کمبود استراحت خسته و کوفته باشه معنیش اینه که سلامتم و میتونم و قدرت دارم خیلی از کارهای فیزیکیمو انجام بدم و نیاز به کسی ندارم و بعد از انجام دو سه تا کار کوچیک مثل خیلیها از پا درنمیام.
خدای خوبم شکر...شکر...و باز هم شکر و متاسفم که توی ۳۷ سالگی به عمق این نعمت و لطف بسیار پرارزشت پی میبرم که چه بدن محکم و سالمی به من ارزانی داشتی که معمولا با دکتر و دارو بیگانه است.الهی شکر...
پ.ن۱:نگین چقدر فضولی...به گوشم خورد
پ.ن۲:برای تمام بیمارا آرزوی سلامت دارم
واقعا سلامتی بهترین نعمته...خدا رو شکر همیشه سلامت باشید