ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

خرید طولانی

دیروز کلی خرید انجام دادم.باورم نمیشد ۵ ساعت طول کشیده باشه.دیگه آخراش رفتم خدمت مامان که قرار شام داشتیم و سوپ خوشمزه و گرم مامان و زرشک پلوی مرغ عالیشو نوش جون کردم.هم خسته بودم هم گشنه.خیلی چسبید.دلتون نخواد... 

راستش از وقتی برنامه ناهار توی اداره بخاطر تغییر تایم کاری و تعطیلی ۵ شنبه راه افتاده من یکی بسیار راضیم.چرا که قبلا تا میرفتیم دخترک رو از مهد بگیرم و برسیم خونه و ناهار و گرم کنم و معمولا با چاشنی نق و ناله دخترک و تذکرهای من و انجام ندادنهای اون و به قیمت عصبی شدنم حتی گاهی تا ساعت ۳ونیم - ۴ ناهار نمیخوردم هیچی از ناهار نمیفهمیدم ولی الان لااقل دلم خوشه اگه لقمه به دهن کار واجب اداری رو هم انجام میدم هم زودتر هم با راحتی بیشتر از این تایم لذت میبرم.ولی دیگه شب حسابی گشنم میشه و باید شام بخورم.تازه بیشتر از نیم کیلو هم وزنم پایین اومده توی همین ۲-۳ هفته.دیروز ترازو ۶۶ رو نشونم داد و بنده داشتم ذوقمرگ میشدم خواهر!ایشالله با همین روال و شروع دوره جدید پیاده روی بهاری ۱ کیلوی دیگه هم کم خواهم کرد و خواهم رسید به وزن ایده آل.......بزن دست قشنگه رو .... 

راستی جزء خریدای دیروز یه اتوی موی بوش بود برای خودم که توی سفرم مال خودمو گذاشتم برای خواهری(دوست داشتم خودم این کارو بکنم و اون متوجه نشد چون زمانی که از خونش اومدیم به قصد فرودگاه اون سر کلاس بود و فرداش فهمیده بود)و یه بابلیس هم بنا به سفارش دخترکم برای موهای قشنگش که پایینشون فر بشه.روز جشن مهد پایین موهاشو براش پیچونده بودن و خیلی دوست داشت و ازم خواسته بود.

اشتغال جدید من

دیشب داشتم به همسرم میگفتم اگه منو تشویق  و حمایت میکردی  تا حالا یه بوتیک توپ یا از همین استورهایی که لباس و کیف و کفش و ... دارن  برای از بچه تا بزرگ گرفته، زنونه و مردونه و دخترونه و پسرونه داشتم و کلی پیشرفت کرده بودم.البته هر از گاهی که فعالیتی از فردی از گوشه و کنار بگوشم میخوره دوباره این داغ دلم تازه میشه و ....

البته من برای تامین جنس معتبر و مرغوب  از جزیره کیش و بنادر جنوب و کشورهای اطراف میتونستم فکر کنم و مشکلی نیست و میدونستم همتم هم طوریه که تا آخر خط رو میرم و زحمت لازم رو میکشم و....موفق میشم

اما با این گرونیهای اخیر و نیست شدن خیلی اجناس و به تبع اون محدود شدن سطح خرید هموطنان قانونا باید این فکر رو مینداختم دور ولی راستش از شما چه پنهون دوباره این فکر توی کله ام افتاده و این بار جدی تر از قبل که حتما در سال جدید یه کارایی بکنم.

آخرین حرف همسری هم اینه کهخودت رو درگیر این کارهای اضافه نکن .پر از زحمته.همین که من این همه خودمو گرفتار کردم کافی نیست؟!

خونه تکونی

 دو روز تعطیلی واقعا برای خونه تکونی بدردم خورد.میشه گفت بخش بسیار بسیار قابل توجهی از کارها  انجام شد.باقی مونده با اختصاص یکی دو روز تعطیلی و غیر تعطیلی تا پایان سال قابل انجامه.مهم اون آرامشه است که من الان بهش رسیدم 

خدایا شکرت که با تن و بدن سلامت و محکم و بدور از هر مریضی از پس خیلی کارها براومدم 

پ.ن۱: دیروز خانم کارگر علیرغم اینکه بهش گفته بودم خودت تنها بیا با دوستش اومده بود.بهم برخورد. کارها هم در حدی نبود که نیاز به دو نفر کمکی داشته باشم.خیلی از کارهای آشپزخونه رو تمام کرده بودم روز قبلش... 

پ.ن۲:همسری در نهایت دیشب وارد منزل شدن.شب قبل در منزل مادرشون بودن.نه خبری نه تلفنی .دخترک هم باهاش بود.دیروز غروب واقعا در اوج خستگی دلم دخترمو میخواست.خودش اومد بدون دخترم.خدا میدونه چقدر ناراحت شدم.به بهانه خونه تکونی لازم بود اونو از من این همه زمان دور نگه داره؟وقتی گفتم جواب داد تازه میخوام امشب هم اونجا بخوابه!سنگدلی تا چه حد؟!فقط به خدا واگذار میکنم!اینم جواب  ۲-۳ روز پرفشار و استرس و زحمت و بدون استراحت من...