-
خواستگاری
شنبه 28 آبانماه سال 1390 08:15
۵ شنبه و جمعه پروژه نفس گیر خواهرم رو داشتم که میخواست پذیرای یه خواستگار باشه.اینکه میگم نفس گیر دلیل دارم : - هنوز توی این پروژه برامون خیلی چیزها جا نیفتاده.برای مامانها و احتمالا باباها(ما که از نعمت پدر محرومیم)،برای خود دخترها و پسرها و برای اطرافیان که هر کدوم دغدغه خودشونو دارن.حتما همه هم قصد دلسوزی دارن ها...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1390 09:10
دقت کردین وقتی دوستی یا فامیلی خارج از کشوره هر وقت باهاش تماسی میگیریم هی میگیم به امید دیدار و فکر میکنیم وقتی اومد چنین و چنان کنیم و هی برنامه هامونو با هم جور کنیم ولی وقتی اومده اونم ۳ ماهه و دیگه داره میره بخودمون میائیم عجب آدمایی هستیم چی وعده داده بودیم و چی شده... بعضی وقتا از خودم بدم میاد بابت این سستی که...
-
یادی از گذشته
یکشنبه 22 آبانماه سال 1390 13:17
یه دوست و همسایه قدیمی توی شهر بچگی هام پیدام کرده و دیروز زنگ زد و بنده یهو پرتاب شدم به گذشته ها... یاد روزهای کلاس اول و مدرسه روبروی خونه و مشقهای اختصاصی که جدا از بقیه بچه ها بود یاد لی لی بازیها و آتیش بازیها و ترس از اینکه مبادا شب بارون توی رختخوابمون بیاد و هی همدیگرو میترسوندیم یاد اون زاجهای ترش سفید و...
-
برف+انار
سهشنبه 17 آبانماه سال 1390 08:07
- وای چه برفی! سفید و زیبا و باشکوه دیروز ۲-۳ ساعتی زدیم بیرون از شهر.روستاهای اطراف اولین برفشونو تجربه کرده بودن.توی جاده پیاده شدیم و گوله برفی درست کردیم و پرت کردیم بهم و عکس گرفتیم.باشد که به دلمون نمونه! و...امروز ۲-۳ دقیقه ای هست که خدا سهم ما رو هم داره میده.خدایا شکر! - دیروز انارهامونو برداشت کردیم*.وای...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 آبانماه سال 1390 07:56
امروز اینجا داره یه بارون خوشگل می باره و اصلا خیالمون نیست که : - دیروز یه موکت شستیم و انداختیم روی بند(آی ننه کمرم!!!!) * - همسری هم گفته بود حوله روبدوشامبریشو بشورم شستم و چلوندم و پهن کردم رو طناب(بازم آی ننه!) ** و این دو تیکه ناقابل شرشر داره ازشون آب میاد و موندم کجا خشکشون کنم.... ولی خدا روشکر واسه این هوای...
-
ماموریت
یکشنبه 8 آبانماه سال 1390 07:44
میخوام برم ماموریت کاری ۳-۴ روزه.دخترک حدود ۴ سالشه و بسیار وابسته منه.وقتی توی خونه پیش هم هستیم بجز زمانهائیکه لجبازیهای طبیعی سن و سالشو داره و حتی بلافاصله بعد از اونها وقتی احساس میکنه از دستش دلخورم مرتب میاد و لبهای کوچولوشو غنچه میکنه و منو میبوسه .خودشو لوس میکنه و میگه مامان دوستت دارم .مامان عاشقتم.بشین...
-
خدارو شکر
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 12:49
امروز روز خوبیه.هرچند الان که دارم مینویسم به نیمه رسیده ولی خوب میدونم که بعدنش خوبه.چرا؟ الان میگم: - بارون از دیشب داره میباره.بارون همیشه حال منو خوب میکنه.پس خدایا شکرت! - غرامت دستمزدم ازبیمه رو گرفتم.بعد از ۵ ماه که تاریخ استراحتم با لیست بیمه سازمان مغایرت داشت و بالاخره اصلاح شد!.نفسم گرفت.توی روز روشن کارکرد...
-
۲ آبان
دوشنبه 2 آبانماه سال 1390 12:37
امروز دو تا مناسبت خوب دارم: - یک سال از تشکبل کلبه ام توی بلاگ اسکای میگذره. - امروز دقیقا پنجمین سالگرد ماشدنمون با همسریه.از شروع آشناییمون تا عقد ۳ هفته طول کشید درحالیکه همیشه فکر میکردم دوران نامزدی بس مهم است و باید طولانی باشد و از این حرفا...
-
ابر و باد و مه و خورشید و فلک...
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1390 07:44
-
فوران
سهشنبه 26 مهرماه سال 1390 10:32
دردر دل فوران میکنه از سرووصورتم .حیف که وقت کافی نیست برای نوشتنش. امروز دومین سالگرد فوت پدرهمسره.خدا رحمتش کنه.
-
تعارف
شنبه 23 مهرماه سال 1390 12:51
گاهی وقتا خفه میشم از اینکه هی تعارف و اصرار میکنن بعضیا . الکی و بیهوده و فکر میکنن باید اختیارمونو بدیم دستشون تا هرجور خواستن زمان ما رو پر کنن.خوب دوست ندارم.خواهش میکنم الکی اصرار و تعارف نکنین بابا!
-
هنوز
سهشنبه 19 مهرماه سال 1390 23:41
هنوز نیومده. منتظریم. تنهائیم. نه شام درست و حسابی من خوردم و نه دخترک. وابستگیه یا عادت یا لازمه زندگی قسم خورده با هم؟ نمیدونم هر چی هست گاهی اوقات آدمو خفه میکنه این تکرارٍ بودنها باهم. ازیه نگاه دیگه هم وقتی هر کس سرش به کار خودشه.مگه تنهایی معنی دیگه ای هم داره....
-
ماشین
سهشنبه 19 مهرماه سال 1390 12:03
- اونقدر بابت سیستم جدیدی که توی اداره مون اومده درگیرم و بد ساپورت میشم و اونقدر فیلدهای کاریم زیاد و وقت گیر شده و مراجع حضوری و تلفنی دارم و اونقدر از تفریح و ورزش و علایقم فاصله گرفته ام و اونقدر همسری بابت کارهای اضافه اخیرش بعضی وقتها خوش اخلاق شده و قابل تحمل!!!(یادتون باشه اعتراضی نکردم ها!) که اگه یک ماه برم...
-
خود
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 11:44
*این روزها دارم به این فکر میکنم که حسابی فاصله گرفته ام از اون روزهای اختصاص زمان به خودم.بدنم خسته است و روحیه ام خسته تر.ولی دارم بخودم نهیب میزنم که باز هم خودم باشم.میخوام با یک سفر خاطره انگیز شروع کنم که حتما همون چیزی خواهد بود که من میخوام *: داشتم وبلاگ نسترن رو میخوندم: بسادگی خوردن یک فنجان چای این نظر رو...
-
ماموریت
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 07:40
از ماموریت بهتره چیزی نگم که هرچند امکانات خوب و راضی کننده بود ولی برنامه بسیار فشرده و خسته کننده شد.خوب ۶ روز ماموریت شد۲ روز و یک روز هم به بازدید با همکاران و برگشت اختصاص داده شد. نباشه از این ماموریتهای خسته کننده بدون تنوع!
-
سفر کاری
سهشنبه 12 مهرماه سال 1390 07:44
چند روزی با اچازه شما میریم ماموریت کاری. خدا کنه همه چی خوب پیش بره.مجبورم دخترکم رو همراهم ببرم
-
چقدر؟
دوشنبه 11 مهرماه سال 1390 10:24
یعنی شما هم این قدر وقت و انرژی و حوصله میذارین واسه بچه داری و همسر داری و خونه و زندگیتون؟ دلم میسوزه با این همه فداکاریها کاش لااقل سهم ما رضایت بود.
-
دیروز بد
سهشنبه 5 مهرماه سال 1390 08:47
دوست ندارم اینو باور کنم که روزهای خوب و بد داریم.باید همه روزها رو خوب بدونم ولی یه وقتایی اتفاقاتی می افته که همش بد و ناخواسته اس با درجه های مختلف .یعنی دوست نداری اونجوری اون اتفاقات رو تجربه کنی دیروز بعد از کار اداره موقع برگشتن خواهان یکی از پرونده ها که ساعت ۴ قرار دادگاه داشتن زنگ زد.منم کیف دخترک بدست از...
-
مهمونی اون شب
یکشنبه 3 مهرماه سال 1390 09:24
و اما... مهمونی عالی برگزار شد.رضایت از چشم همه مهمونها و مهم تر از همه ... همسری می بارید حالا بزنین اون کف قشنگه رو ... مرسی... راستش تا ظهر سردرد و حال بدی داشتم که با مسکن خودمو سرپا نگهداشتم. از ساعتهای پایانی روز قبل هم که دیگه مطمئن شدم مهموندار خواهم بود شروع کردم به کارهای مقدماتی و اماده کردن مواد اولیه و...
-
مهمونی امشب
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1390 08:59
امشب مهمون دارم.تمام خانواده همسری یعنی خواهرها و برادرها...مدتهاست باید این مهمونی رو میدادم ولی شرایطمون هربار جور نبود تا امشب. اما ... حال و روز من با این سردرد و حالت تهوع طوریه که همسری دو بار تا حالا ازم پرسید: کنسل؟ و من با سماجت دوست ندارم برنامه رو کنسل کنم.شاید بهتر باشه مرخصی بگیرم و خونه بمونم شاید چند...
-
زنده باد تنوع
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 11:50
امروز یه آزمایش خون دیگه...جوابش خیلی مهمه... افکارم اونقدر درهم شده بخاطرش دلم خیلی چیزها میخواد و همسری عجیب میفهمه تا نگاهم خیره میشه به جایی یا کلام کوتاهی بزبون میارم میفهمه که وجود تنوع چقدر لازمه در زندگی من .این وقتها فقط بهم میگه تو هیچی ات نیست فقط تنوع دلخواهتو لازم داری! و چقدر راست میگه. و اما این تنوع...
-
خط چشم
سهشنبه 29 شهریورماه سال 1390 07:45
یادم نمیاد آخرین بار کی خط چشم کشیدم.ماه پیش ... نه مطمئنا قبل ترش بود. وای... یعنی دو ماه پیش .بازم نمیدونم .فکرم به جایی نمیرسه! بابا ناامید شدم از خودم.هرچند چشمام نیازی به خط ندارن ولی تنوع رو همیشه دوست داشتم. دیروز اما این خط رو کشیدم و رفتم سراغ سایه محبوب هدیه خوهرزاده که ترکیب ۴ رنگ فوق العاده اس.یه رنگ سبز...
-
سبزی خورشی
شنبه 26 شهریورماه سال 1390 08:06
دیروز با همسری و دختری از باغها و زمینهای کشاورزی اطراف شهر سردرآوردیم و با دیدن تابلو و دست نوشته های سبزی خورشتی و آشی یادم افتاد فریزر نیاز مبرم به این مهم داره و چشمام از خوشحالی برق زد که امروز تعطیله و 10-15 کیلویی میتونم بخرم و پاک کنم و بشورم و بعد ببرم برای خورد کردن و نهایتا سرخ کردن و بسته بندی و جاسازی در...
-
...
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1390 13:20
آی دلم میخواست امروز با همسری برم اصفهان.دوشنبه خبر داد که ماموریت داره و پیشنهاد داد با هم بریم ودو سه روزی اونجا بمونیم. من خل و چل هم مفتی مفتی یه سفر اصفهان از دست دادم .بسکه بدم میاد رو بزنم واسه مرخصی.آخه هفته قبل هم ۴ روزی مرخصی گرفتم و زدم روی تعطیلات بخاطر کیش آی خدا....آخه به کی بگم این دردو...
-
سونوگرافی
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 09:50
میگم ها این سونوگرافی هم چه مقدمات پدر درآری داره ها؟! آب میخوری در حد ترکیدن. اما دستشویی رفتن بعدش ... به تمام عالم می ارزه
-
آواتار
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1390 12:33
اینم آواتار بنده.البته نمیدونم چرا شبیهم نیست؟!
-
عادت
شنبه 19 شهریورماه سال 1390 13:41
بعد از سفر چند روزه اونم با اون آب و هوای سالم و یکدست پاک میفهمی جایی که داری زندگی میکنی چه هوای خشک و آلوده ای داره؟ در حاشیه بگم که اول دخترکم خون دماغ شد بعد همسری و امروز هم من ! پدر عادت بسوزه!
-
کیش
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1390 12:07
باز هم این جزیره طلایی ما رو کشوند به خودش و ۶ روزی مهمونش بودیم. بازم همون اول به خودم قول دادم من که خریدی ندارم چون چیز خاصی نیاز ندارم ولی مگه میشه کیش بری و با کلی بار برنگردی... خرید برای من تفریح قشنگیه!اونم با اون تنوع و تعدد بازارها و قیمتهای آف خورده.البته زیاد به حراج فکر نمیکنم بیشتر دنبال تنوعم.آی دلم...
-
ادامه خونه داری
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1390 12:15
خوب! موفق شدم بساط ترشی رو هم به پا کردم و هم ترشی مخلوط و هم بادمجون با محتویات درون درست کردم.این از این! راستی لواشک ها عالی شده .همچین نگاه میکنم بهشون دلم ضعف میره. سرفه...سرفه...آگهی: در همین راستا سفارش میپذیریم ها! حیاط امسال ما خیلی پربار شده.گردو و انار به محصولات ما اضافه شده.نمیدونین چه انارای قشنگی به...
-
ساکت
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 11:26
ساکت که میمانی ، میگذارند به حساب جواب نداشتنت. عمراً بفهمند داری جان میکنی تا حرمتها را نگه داری! نقل از وبلاگ کاغذ کاهی